سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اساس دانش، قدرت تشخیص اخلاقی و نمایاندن پسندیده آن و ریشه کن کردن ناپسند آن است . [امام علی علیه السلام]
 
چهارشنبه 87 آبان 1 , ساعت 7:17 عصر

چرا هجرت؟

   زمینه های مهاجرت حضرت عبدالعظیم(ع)را از مدینه به ری و سکونت در غربت،باید در اوضاع سیاسی و اجتماعی آن عصر جستجو کرد.

   خلفای عباسی نسبت به خاندان پیامبر(ص)و شیعیان ائمه (ع)بسیار سختگیری می کردند.یکی از خشن ترین و بدرفتارترین خلفا «متوکل»بودکه خصومت شدیدی با اهل بیت (ع)داشت و تنها در دوره او چندین بار مزار سیدالشهدا(ع)را در کربلا تخریب کردندو با خاک یکسان ساختند و از زیارت قبر آن حضرت جلوگیری به عمل آوردند.سادات و علویون در زمان او در بدترین وضع به سر می بردند.

   امام هادی(ع)با پنج نفر از خلفای عباسی-از جمله متوکل-هم عصر بود.متوکل،برای مصون ماندن از خشم انقلابی مردم مظلوم و جلوگیری از تجمع شیعه بر محور وجود امام هادی (ع)آن حضرت را از مدینه به سامرا برد تا فعالیت ها،رفت و آمدها و ارتباطات وی را زیر نظر داشته باشد.چندین بار هم ماموران خلیفه به خانه امام ریختند و با گستاخی و بی ادبی به تفتیش پرداختند و آن حضرت را با وضع نامناسبی نزد خلیفه بردند. این وضع،حتی در سامرا هم اتفاق افتاد.

 

 

   در چنین شرایطی که بر عموم شیعیان،به خصوص بر چهره های شاخص اهل بیت(ع)سخت می گذشت،حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)نیز از دشمنی و کینه خلفا در امان نبود.

   وقتی نسبت به امام معصوم(ع)با آن موقعیت والا و حساس،این گونه برخوردهای تند و خشونت آمیز داشتند بارها تصمیم به قتل آن حضرت گرفتند و گزارشهای دروغ سخن چینان را بهانه این سختگیری ها قرار می دادند، درباره پیروان آنان و شخصیت های رده بعدی و افراد مرتبط با ائمه(ع)،به ویژه کسانی که مورد عنایت و محبت امامان بودند،سختگیری و خوف و خطر بیشتر بود.

   عبدالعظیم حسنی(ع)نیز از جمله این اشخاص بود.در چنان دوران بحرانی و دشوار بود که خدمت امام هادی (ع)رسید و عقاید دینی خود را بر آن حضرت عرضه کرد.وی،امام هادی(ع)را پیشوای معصوم و حجت خدا و رهبری می دانست که اطاعتش لازم و تقویت و ترویج از او یک تکلیف است.مراتب اخلاص و ارادات و تبعیت خود را نیز با صراحت اعلام می کرد.

   طبیعی بود که رفت و آمد او به محضر امام،توسط جاسوسان به خلیفه گزارش داده شود و نسبت به او حساس شوند و دستور دهند تا او را دستگیر کرده زندانی کنند یا به قتل برسانند.

   دیدار حضرت عبدالعظیم(ع) در سامرابا امام هادی(ع) به خلیفه گزارش داده شد و دستور تعقیب و دستگیری وی صادر گشت.او نیز برای مصون ماندن از خطر،خود را از چشم مأموران پنهان می کرد، در شهرهای مختلف به صورت ناشناس رفت و آمد می کرد و حتی گاهی خود را قاصد حکومت معرفی می کرد.وی یا خودش یا با اشاره ی  امام فهمیده بود که در تعقیب او هستند  و اگر به او دسترسی پیدا کنند،او را خواهند کشت. این بود که پیوسته بیمناک و مخفی از چشمها بود  و در مجالس و محافل عمومی هم کمتر شرکت می کرد تا شناخته نشود. این وضع ادامه داشت و حضرت عبدالعظیم(ع)شهر به شهر می گشت تا به«ری»رسید .

 

وجه تشبیه زیارت آن حضرت به زیارت حضرت حسین (ع)

جهت تشبیه چیست

   و اما جهت تشبیه و تمثیلش این که اولاً مقامات حضرت عبدالعظیم(ع)بالاتر از آن است که در علت و جهت تشبیه زیارتش به زیارت عموی بزرگوارش گفتگو نماییم،به علاوه اخبار بسیار در این باب وارد شده از حضرت رسول و حضرات ائمه(ع)که زیارت بعضی از فرزندان و اصحاب گرامی خود را تنزیل و تشبیه به زیارت خودشان کرده و فرموده اند:اگر کسی دستش کوتاه است از زیارت قبور ما زیارت فلان و فلان رود مانند آن است که به زیارت ما آمده باشد.و خبری هم در این خصوص از حضرت رضا (ع)معروف در زبان اهل ری می باشدو در کتیبه ی درب حرم آن حضرت هم نوشته است که آن حضرت فرموده اند:اگر کسی دستش به زیارت قبر من نرسید و قدرت آن را پیدا ننمود زیارت کند قبر برادرم عبدالعظیم حسنی را در ری مثل آن است که مرا زیارت کرده باشد در خراسان بعد از وفات من .

 

 

 

 

وجه دوم تشبیه

   ممکن است برای این باشد که چون آن حضرت در چند جهت با عموی بزرگوارش شریک و شبیه است یکی این که به گفته طریحی و کوفی که آن حضرت را شهید و یا زنده دفن کرده باشند در شهادت شریک آن جناب است،و دیگر غربت و دوری از شهر و دیارش به خصوص تنهایی و بی کسیش که در وقت وفات او هیچ یک از خانواده حضرتش در نزد او نبوده و غریبانه مثل عمویش حسین(ع) از دنیا رفته است،و دیگر همانطور که عموی گرامیش در راه دین و ترویج شریعت و مرام پاک احمدی غربت و شهادت را اختیار نمود.آن حضرت هم  برای تبلیغ احکام قرآن و راهنمایی دین مقدس اسلام و خشنودی امام زمان خود که خشنودی و رضای خداوند است هجرت و غربت در راه خدا را داوطلب شده و برای خود انتخاب فرمود و به مضمون فرمایش جدش رسول خدا (ص)که فرمود:«من کان لله کان الله له »کسی که برای خدا باشد خدا هم برای او خواهد بود و اقتضای وعده حضرت ایزد متعال که در کلام مجیدش برای هجرت کنندگان دین قرار داده و فرمود:«و من یخرج من بیته مهاجراً الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله»و کسی که از خانه اش بیرون رود در حالی که مهاجر به سوی خدا و رسول او بوده باشد پس مرگ او را دریابد به تحقیق که اجر و مزد او بر ضمان خدای تعالی است.

   باید که زیارت قبر آن حضرت به مثابه زیارت حضرت سیدالشهداء(ع)بوده باشد.

 

پایان عمر

   روزهای پایانی عمر با برکت حضرت عبدالعظیم(ع)،با بیماری او همراه بود.آن قامت بلند ایمان و تلاش،به بستر افتاده بود و پیروان اهل بیت(ع)در آستانه ی محرومیت از وجود پر برکت این سیدالکریم قرار گرفته بود.عبدالعظیم حسنی(ع)علاوه بر رنجی که از غربت و دوری از خویشاوندان می برد،اندوه و مصیبت های پیاپی مردم و روزگار تلخ شیعیان در عصر حاکمیت عباسیان برایش جانکاه بود.

   با ذکر پیوسته ی خدا و عبادت به روح خود آرامش می بخشید و بار غربت و بیماری را بر دوش می کشید.

   در همان روزها یک«رویای صادقه»حوادث آینده را ترسیم کرد.یکی از شیعیان پاکدل ری،شبی در خواب،حضرت رسول(ص) را دید.پیامبر اکرم به او فرمود:«فردا یکی از فرزندانم در محله ی(سکه الموالی)چشم از جهان فرو می بندد.شیعیان او را بر دوش گرفته،به باغ عبدالجبار می برند و نزدیک درخت سیب،به خاک می سپارند».

   سحرگاهان،به آن باغ رفت،تا باغ را از صاحبش بخرد و افتخار دفن شدن یکی از فرزندان پیامبر را نصیب خویش سازد.

   عبدالجبار،ابتدا از فروش باغ خود امتناع کرد.چون اصرار آن شیعه را دید،علت این تصمیم را پرسید.وی ماجرای خواب دیشب را برای صاحب باغ تعریف کرد و هدف خود را از خریداری باغ،بیان داشت.

   عبدالجبار که خوابی مشابه خواب او را دیده بود،به رمز و راز غیبی این دو خواب پی برد و برای آن که در این افتخار،بهره ای داشته باشد،محل آن درخت سیب و مجموعه ی باغ را وقف کرد تا بزرگان و شیعیان در آن جا دفن شوند.

  و...همان روز،حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)چشم از جهان بست و آن شعله ی دیر پای حق و ایمان در آن دیار،فرو خوابید.

   خبر درگذشت این نواده ی رسول(ص)،دهان به دهان گشت و مردم با خبر شدند.جامه های سیاه پوشیدند و بر در خانه ی حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)مویه کنان و گریان گرد آمدند.

   پیکر مطهر او را غسل دادند.به نقل برخی مورخان وقتی می خواستند او را غسل دهند،در جیب پیراهن او کاغذی یاقتند که نام و نسب خود را بر روی آن نوشته بود.

   بر پیکر اونماز خواندند.تابوت او بر روی دوش جمعیت انبوه عزادار،به سوی باغ عبدالجبار تشییع شد و پیکر مطهرش در کنار همان درخت سیب که رسول خدا(ص)در خواب به آن شخص اشاره کرده بود،دفن گردید،تا پاره ای از پیکر عترت مصطفی(ص)در این دیار به امانت بماند و نور افشانی کند و شیعیان دلباخته ی خاندان پیامبر(ص)از مزار این ولی خدا فیض ببرند.

 

مدفن آن حضرت در مسجد شجره ی ری

   صاحب بن عباد نجاشی و دیگران ارباب تراجم چنین نوشتند که در روز آخر کسالت و مرض و یا آخر روز زندگانی آن بزرگوار شخصی از پیروان علی(ع)حضرت رسول را در خواب دید که فرمودند فردا مردی از فرزندان مرا در سکه الموالی حمل می کنند به باغ عبدالجبار فرزند عبدالوهاب رازی و در پای درخت سیبی دفن می نمایند.پس آن شخص از خواب بیدار شده و در نزد عبدالجبار آمد تا باغ را خریده و گوی این فضیلت را برباید صاحب باغ گفت برای چه این باغ را می خری؟خواب خود را بیان کرد عبدالجبار گفت من هم چنین خوابی دیدم و آن مکان دفن که پای درخت سیب باشد با تمامی این باغ وقف بر آن بزرگوار و صاحبان شرف از پیروان آل محمد(ص)و شیعیان علی(ع)نموده ام که در آن مدفون شوند.پس روز دیگر که آن حضرت از دنیا رفت بدن شریفش را از آن سرداب حرکت داده و بدان باغ آوردند و در پای همان درخت سیب مدفون نمودند و آن مکان معروف به مسجد شجره گردید.

   و از بزرگان رسیده است که چون پای آن درخت را کندند قبری ساخته و آماده ظاهر شد جسد شریفش را در میان آن گذاردند.و این گر چه در کتاب معتبری دیده نشده اما از آن تعیینی که حضرت رسول(ص)در خواب کرده و آن موضع را هم نشان داده بودند فهمیده می شود که قبر آن حضرت مهیا بوده.

   و در این که همین قبر معروف قبر آن حضرت است تردیدی در بین مسلمین نیست و اکنون هزار و اندی است که زیارتگاه عموم شیعه ها و اکثر مسلمین است و شاید از قبور ائمه ی هدی و چند تن از امامزادگان گذشته قبر امامزاده ای به شهرت و یقینی قبر آن حضرت نبوده باشد.

 

یک جمله از حضرت عبدالعظیم

تقدیر الهی

   هشت چیز است که جز به قضا و قدر خداوند انجام نمی گیرد:

1-خواب    2-بیداری   3-قدرت و توانایی  4-ضعف و ناتوانی   5-تندرستی   6-بیماری  7-مرگ    8-زندگی

 

 

 

 

 

سبب وفات حضرت عبدالعظیم(ع)

   سبب وفات او را به چند طریق نوشته اند و مشهورش این که مریض شده و از دنیا رحلت فرموده اند و اما طریق دیگر این است که آن حضرت به مرض خدایی و مرگ خود از دنیا نرفته بلکه او را شهید یا بدتر و دشوارتر از شهادت از بین برده و از دنیا رفته است.کوفی در کتاب رجال خود می گوید:از کسانی که زنده مدفون شدند از اولاد ابی طالب که پدر علی امیر مومنان است یکی عبدالعظیم حسنی است در ری و دیگر محمد فرزند عبدالله فرزند حسن است..سبب دیگر را بعضی شهادت به زهر می دانند که آن حضرت را زهر خورانیده و مسموماً شهید شده و از دنیا رفته است.

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ